چرا به سوی «گزینهی درست» نرویم؟!
اسلام دینی جهانی و جاودانی است. این جمله در عین سادگی و کوتاهی، حقایق فراوانی را در خود نهفته دارد که باید درباره آن ها به تأمل نشست و به اندیشه پرداخت. یکی از این حقایق آن است که محورهای اصلی و ارکان مهم اسلام نیز دارای همان ویژگی جهانی و جاودانی می باشد؛ و از جملة آن حقایق، مسأله رهبری امت اسلام و جامعه بشری است. ما بدون این که فعلاً از مساله «غدیر» نامی به میان آوریم، ابتدا به تعریف خود اسلام و خصوصیات آن می پردازیم.
رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قطعاً یک رسالت جهانی و بشری است، یعنی در محدوده امت اسلام خلاصه نمی شود. این مسأله، هم در موضوع «ختم نبوت» مطرح است و هم در آیات قرآن مورد بحث قرار گرفته است. به تعبیر دیگر، هم از بعد عقلی و هم از بعد نقلی قابل استدلال است.
اگر اسلام دینی همیشگی است و بعد از آن دین دیگری نخواهد آمد، پس مسألة رهبری امت اسلام و جانشینی رسول اسلام صلی الله علیه و آله نیز همین گونه بزرگ، گسترده و جهانی است. به عبارت دیگر، کسی که جانشین یک پیامبر جهانی با دین جهانی و رسالت بشری می شود، دایرة رهبری او نیز به همین تناسب، بزرگ و جهانی است. البته شعاع اولین دایره، صرفاً امت اسلام را در بر می گیرد، اما دایره های بعدی بزرگ تر و بزرگ تر می شود و تمام انسان ها و جامعة بشری همه را در بر می گیرد. کسی هم که جای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می نشیند و می خواهد این دین جهانی را استمرار بخشد و از اهداف و آرمان های جهانی و بشری آن محافظت نماید، خود باید از قابلیت ها و ظرفیت هایی مناسب با این شان و شان اسلام برخوردار باشد؛ نامش را «غدیر» بگذاریم یا هر چیز دیگر، اصل مساله در جایگاه خود محفوظ است. سخن اصلی این است که ظرفیت و جایگاه اسلام بعد از رحلیت پیامبر آن نباید از ساحت جهانی و بشری بودن خود تنزل کند و پایین بیاید و در محدوده حاکمیت بر مسلمانان، کوچک گردد. این لازمه مساله ختم نبوت، جاودانی بودن اسلام و جهانی شدن آن است. معنای این سخن آن است که اگر پیامبر اسلام شخصیتی جهانی است، جانشین او نیز باید شخصیتی جهانی بوده و توان و قابلیت اداره اسلام در جهان و هدایت همه بشریت را داشته باشد.
آیا سقیفه دارای چنین خصوصیتی بود؟
اگر این مفهوم و این مبنا را بپذیریم – که البته عقل سالم آن را می پذیرد – اکنون نوبت این سوال است که : آیا سقیفه، ظرفیت و توان اداره اسلام در جهان و دنیای بشریت را دارا بود؟ به عبارت دیگر، آیا سقیفه تناسب و فابلیت همسویی و هماهنگی با رسالت پیامبر اسلام را در سطح جهانی و بشری داشت؟
اگر کسی تصور کند پاسخ این سوال مثبت است، پاسخش این خواهد بود که : سقیفه حتی توان نداشت خود امت اسلام را اداره کند و به سعادت و اتحاد و اقتدار برساند و به اهداف بلند اسلام نایل گرداند، زیرا از همان آغاز میان مسلمانان اختلاف افتاد و در طول قرن های بعد به ضعف و ذلت و وابستگی به دولت های استکباری و از بین رفتن مجد و عظمت امت اسلام منجر گردید و اکنون به جایی رسیده که جهان اسلام با این همه سرمایه های بزرگ مادی و معنوی، این قدر پراکنده، متفرق، ذلیل، وابسته و محتاج قدرت های دیگر گشته است.
این، چه تناسبی با شأن رسالت پیامبر و عظمت اسلام و جهانی بودن آن دارد؟ سقیفه اگر نتوانست حتی خود امت اسلام را اداره کند و آنان را به اتحاد و اقتدار و سعادت برساند، چه گونه قادر خواهد بود شان جهانی اسلام و پیامبر اسلام را حفظ کند؛ آرمان های بلند اسلام را تحقق بخشد و بشریت را به رستگاری برساند؟!
این سؤال، یک پرسش کلیدی و اساسی است و نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت.
و اگر کسی بگوید سقیفه توان و ظرفیت همسویی و هماهنگی با شان اسلام و ختم نبوت و شان پیامبر اسلام را نداشت – که البته تاریخ همین را نشان می دهد و وضعیت فعلی جهان اسلام گواه بر آن است – پس منطقاً و عقلاً باید نتیجه گرفت که سقیفه از اسلام نیست؛ با آن همسویی ندارد و سرنوشت امت اسلام و سپس جهان بشری نباید به دست آن سپرده می شد. پس، باید به سراغ «غدیر» رفت.
همان طور که گفتیم سخن بر سر الفاظ و کلمات نیست، بلکه بر سر حقایق و واقعیات است، خطاب سخن نیز با عقل انسان ها و فهم آن هاست و بنابراین به هیچ وجه از شیعه و سنی سخن نمی گوییم. ما حقیقتی را مطرح می کنیم و عقلانیت و منطق انسان ها را به داوری می طلبیم.
دو گزینه بیشتر در بحث رهبری اسلام بعد از پیامبر مطرح نیست؛ یکی سقیفه و دیگری «غدیر».
سقیفه که نتوانست ظرفیت و همسویی و هماهنگی خود با شان جهانی و بشری اسلام، آرمان ها و اهداف آن و شان رسالت پیامبر خدا را به اثبات برساند، بلکه عکس آن در عالم اتفاق افتاد. نتیجه منطقی بحث این است که پس، سرنوشت امت اسلام نباید جز به دست غدیر سپرده می شد. البته عقلانیت اسلام سخن دیگری هم دارد و آن این است که نباید سرنوشت اسلام و بشر به اینجا کشیده می شد تا بفهمیم سقیفه توانایی استمرار اسلام و هدایت و سعادت مسلمانان و بشریت را ندارد. این، یک هزینه بسیار گران و سنگینی است و مسلمانان و بشریت نباید این هزینه را می پرداختند. اسلام و خدای اسلام که داعیه هدایت بشر و همه جهان را داشته و دارند، لابد برای تحقق اهداف و آرمان های خود فکری برای امت اسلام بعد از رحلت پیامبر خدا کرده بودند و اکنون سوال این است که چرا امت اسلام به دنبال این فکر و این طرح الهی نبودند؟ و چرا اجازه دادند آن همه هزینه غیر قابل جبران بر آنها و بر بشریت تحمیل شود؟
و سؤال مهم تر این است که اگر این را فهمیدیم، اکنون چرا به سوی گزینه درست – اسمش را «غدیر» بگذاریم یا هر چیز دیگر – نرویم؟ باز تاکید می کنیم : این یک سوال و سخن عقلانی و منطقی است، نه فرقه ای؛ سخن بر سر شیعه و سنی نیست؛ سخن بر مبنای درست عقل و فرزانگی است.
چرا به سوی «گزینهی درست» نرویم؟!
|